بسم الله الرحمن الرحیم
بندگی در نگاه عرفای اسلامی
بندگی در اندیشه عرفان اسلامی، صرفاً یک اطاعت ظاهری از فرمان الهی نیست، بلکه سفری روحانی از خود به سوی خداوند است؛ سفری که با شناخت آغاز میشود، با محبت تداوم مییابد و در فنا و بقاء بالله به کمال میرسد. عارفان اسلامی بندگی را نه اسارت، که آزادی حقیقی انسان از وابستگی به غیر حق تفسیر میکنند.
بندگی؛ راه رهایی از نفس
در نگاه عرفانی، نفس امّاره بزرگترین حجاب میان انسان و خدای اوست. عارف میکوشد از بند خواستهها، تعلّقات و غرور خویش رها شود تا جز رضای الهی نطلبد. بندگی در این معنا، شکستن بتِ «من» است. مولانا در مثنوی میگوید:
تا تو خود را بندهی خود دیدهای / بندهی غیر خدایی بودهای
به تعبیر او، هیچ آزادی والاتری از رهایی از خودخواهی وجود ندارد.
محبت، جوهر بندگی
عرفا معتقدند اساس بندگی، محبت است نه اجبار. آنگاه که دل عاشق شد، فرمانبرداری از معشوق نه تکلیف که لذت است. ابنعربی میگوید: «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة»؛ یعنی بندگی گوهر مقدسی است که در درون خود شناخت ربوبیت را نهفته دارد. عاشق، در بندگی لذت دیدار را میجوید، نه صرف ادای وظیفه.
فنا در عبودیت
مقام نهایی بندگی در عرفان اسلامی، فنا است؛ یعنی محو شدن خواست انسان در ارادهی الهی. سالک در این مرتبه، نه خود را میبیند و نه چیزی جز خدا. بندگی به این معنا، رسیدن به مرحلهی «عبد محض» است؛ چنانکه قرآن از پیامبر(ص) با تعبیر «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ» یاد میکند؛ یعنی عزت پیامبر در بندگی اوست.
بندگی و آزادی
عارفان بر این باورند که هر که بندهی خدا شد، از بند هر مخلوقی آزاد گشت. زیرا بندگی حق، بستن زنجیر بر طبع نیست، بلکه گشودن قفل روح است. از دیدگاه آنان، آزادی واقعی جز در عبودیت الهی معنا ندارد؛ چراکه تنها اطاعت از مطلق کمال، انسان را از سلطهی هر ناقص و مجازی میرهاند.
نتیجهگیری
در عرفان اسلامی، بندگی نه نقطهی آغاز سلوک، بلکه غایت آن است. سالک هر چه پیشتر رود، بندگیاش عاشقانهتر میشود. بندگی در نگاه عارفان، سفری است از «من» به «او»، از محدودیت به بینهایت، و از خوف به عشق. در حقیقت، بندهی حقیقی کسی است که در عبودیت، خدای خود را یافته و خود را فراموش کرده است.
گردآورنده: واحد تحقیق و پژوهش موسسه فرهنگی قرآن و عترت اسوه تهران

										Fa				
										En				
	
