(بسم الله الرحمن الرحیم)
/ قالب شعری غزل/
• مشخصات:
- واژۀ غزل به معنای عشق ورزیدن به معشوق و عاشقی کردن است.
- غزل پر مصرف ترین قالب شعر فارسی در طول تاریخ بوده که همچنان با قدرت ادامه دارد. این قالب شعری، احتمالاً اختراع ایرانیان است.
- اوج گیری غزل در قرن های پنج و شش بود و تا هنوز در اوج است.
- در غزل از هر مفهومی بحث شده است. یعنی هم غزل عارفانه داریم، هم عاشقانه، هم سیاسی، هم فلسفی و هم خیلی از مفاهیم دیگر که از ذهن شاعران فارسی زبان عبور کرده است. اگرچه که در دوران معاصر، مقدار زیادی غزل سیاسی اجتماعی به گنجینۀ غزلیات زبان فارسی اضافه شد، اما اصل و اساسِ غزل، عاشقانه است.
- از بزرگ ترین غزل سرایان فارسیِ کُهن می توان به سعدی و حافظ و مولوی و عطار اشاره کرد و هوشنگ ابتهاج و شهریار را، می توان به عنوان بزرگ ترین غزل سرایان معاصر در نظر گرفت.
- تعداد ابیات غزل نباید کمتر از 5 و بیشتر از 15 بیت باشد. قالب شعری با کمتر از 5 بیت به قطعه و رباعی و دوبیتی تبدیل می شود و با بیشتر از 15 بیت، به قصیده می رسد.
- بهترین غزل های فارسی را حافظ و سعدی سروده اند.
- غزل دارای بخش های متفاوت نیست، اما سه بیت در هر غزل وجود دارد که می توان برای آن ها اسم گذاشت. 1- مَطلع: اولین بیت غزل 2- مَقطع: آخرین بیت غزل 3- بیت الغزل (یا شاه بیت): برجسته ترین، معروف ترین یا زیباترین بیت غزل.
- شکل قرار گرفتن قافیه ها در غزل به این صورت است:
--------------# ------------#
-------------- ------------#
-------------- ------------#
-------------- ------------#
-------------- ------------#
- مهمترین تفاوت های قصیده و غزل، یکی در تعداد ابیات و دیگری در مفهوم و محتوی شعر است.
- متخصصان بر این باور هستند که غزل خلاصۀ قصیده است. چنان که می توان، تمام حرف هایی که در یک قصیده باید با 80 بیت گفت را، در یک غزل، با 8 بیت بیان نمود.
- پیدا کردن قافیه در غزل کار سختی نیست چون در زبان فارسی عموم واژه ها حداقل 5 تا 10 واژۀ هم قافیه دارند.
• یک غزل از هوشنگ ابتهاج (سایه):
به کویَت، با دلِ شاد آمدم، با چشمِ تَر رفتم
به دل امّیدِ درمان داشتم، درمانده تر رفتم
تو کوتَه دستی ام می خواستی، وَر نه منِ مِسکین
به راهِ عشق اگر از پا دراُفتادم؛ به سر رفتم
نیامد دامنِ وصلت به دستم، هرچه کوشیدم
ز کویَت عاقبت، با دامنی خونِ جگر، رفتم
حریفان، هر یک آوردند، از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم، که دنبال هنر رفتم...
ندانستم که تو، کِی آمدی ای دوست؟ کِی رفتی؟!
به من تا مُژده آوردند، من از خود به¬در رفتم
مَرا آزُردی و گفتم؛ که خواهم رفت از کویَت
بلی رفتم، ولی هرجا که رفتم، در به در رفتم
تو رَشکِ آفتابی، کِی به دستِ سایه می آیی!
دریغا... آخر از کوی تو، با غم همسفر رفتم...
گردآورنده: رضا زارنجی.
منبع: ادبیات عمومی؛ گروهی از نویسندگان.